جدول جو
جدول جو

معنی سری سره - جستجوی لغت در جدول جو

سری سره
سرداری و سپهسالاری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرسره
تصویر سرسره
نوعی وسیلۀ بازی کودکان دارای پلکان و یک سطح صاف شیب دار، جای لیز و سراشیب، جای سر خوردن
زمین لغزنده و مرطوب، جای لغزنده با شیب تند در کنار کوه یا تپه که بالای آن بنشیند و به پایین لیز بخورند، چچله، چپچله، لخشک
فرهنگ فارسی عمید
(سَ رَ)
راز. (منتهی الارب) (دهار). راز و آنچه پنهان کرده شود، سرائر جمع آن است. (آنندراج). نهان. (مهذب الاسماء) ، بمجاز معنی خصلت و طبیعت. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سُ سَ رَ)
نام مرغی است که سر او سرخ میباشد و او را بعربی حمّره خوانند. (برهان) (انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(سُ سَ)
نام مرغی است که عرب آن را حمره نامند. (از ربنجنی)
لغت نامه دهخدا
(سُ سُ)
سرفان. سرفه کنان:
پیری مرا به زرگری افکند ای شگفت
بی گاه و دود زردم و همواره سرف سرف
زرگر فرونشاند کرف سیه به سیم
من باز برفشانم سیم سره به کرف.
کسایی مروزی
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی از دهستان ززو ماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 166تن سکنه و آب آن از قنات است. محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سَ سَرْوْ)
سرو راست. سرو کشیده، قامت بلند. قامت راست:
سهی سروش از خم کمان دار شد
تهی گنجش از در گران بار شد.
اسدی.
ای سهی سرو ندانم چه اثر ماند از تو
تونماندی و در آفاق خبر ماند از تو.
خاقانی.
سحرگه آن سهی سروان سرمست
بدان مشکین چمن خواهند پیوست.
نظامی.
بر شاپور شد بی صبر و سامان
بقامت چون سهی سروی خرامان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(سَ رَ / رِ سَ رَ / رِ)
خوب خوب. نیک نیک: اکنون بنشینم سره سره نظر میکنم تا نغزیهای ترا ای اﷲ می بینم. (کتاب المعارف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرخ سرک
تصویر سرخ سرک
یکی از گونه های سهره است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سریره
تصویر سریره
راز، پاکدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرسره
تصویر سرسره
جای بازی و لیز خوردن از برف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سره سره
تصویر سره سره
نیک نیک خوب و از روی دقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سره سره
تصویر سره سره
((سَ رَ یا رِ. ~.))
خوب و از روی دقت
فرهنگ فارسی معین
نام مرتعی در لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
هنگام سپیده، روی تپه
فرهنگ گویش مازندرانی
خانه، سرا، زمینی که جهت ساختن خانه پیش بینی شود
فرهنگ گویش مازندرانی
سر و صدا، حرف و صحبت
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بازی ساده با کودکان که از چرخاندن و تکان سر ایجاد شود
فرهنگ گویش مازندرانی
اولین نقطه ای که آب جوی وارد زمین کشاورزی شود، مکانی که در انتهای بره قرار دارد و گوسفندان دوشیده شده به
فرهنگ گویش مازندرانی
راه شیب دار از بالا به پایین
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع لنگای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
اطراف حلقوم و حنجره
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع لنگای شهر عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
از محله های قدیمی شهرستان قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
تره، گندنا، سیرتازه جوانه زده که به عنوان سبزی خوردن، خورده
فرهنگ گویش مازندرانی
دامی به رنگ سرخ با پیشانی سفید
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در پرتاس سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
اسم قدیمبالا جاده در جنوب شرقی کردکوی به معنی خانه ای در
فرهنگ گویش مازندرانی
زبانی خاص در برخی روستاهای فیروزکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
روی هم انباشته شده
فرهنگ گویش مازندرانی
مزد آب داری، سود
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در ولوپی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در حوزه ی شیرگاه
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی است در اطراف تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی